شاید هیچی (: از هر دری ،وری
لالایی
لالا کن دختر زیبای شبنم
لالا کن روی زانوی شقایق
بخواب تا رنگ بی مهری نبینی
تو بیداری تلخ حقایق
تو مثل التماس من میمونی
که یک شب روی شونه هام چکیدم
سرم گرم نوازش های اون بود
که خوابم بردو کوچشو ندیدم
حالا من موندم و یک کنج خلوت
که از سقفش غریبی چکه کرده
طلاتم های امواج جدایی
زده کاشونمو صد تکه کرده
دلم می خواست پس از اون خواب شیرین
دیگه چشمم به دنیا وا نمی شد
میون قلب متروکم نشونی
دیگه از خاطرت پیدا نمی شد
صدام غمگینه از بس گریه کردم...
ازم هیچ اسم و هیچ آوازه ای نیست
نمی پرسه کسی هی در چه حالی
خبر از آشنای تازه ای نیست
به پروانه صفت ها گفته بودم
که شمعم میل خاموشی من نیست
پرنده رو درختم آشیون کن
حالا وقت فراموشی من نیست
تو مثل التماس من میمونی
که یک شب روی شونه هام چکیدم
سرم گرم نوازش های اون بود
که خوابم بردو کوچشو ندیدم ....
خیلی قشنگه
وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور
که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه
لحظه دیدن میرسه
هرچی که جاده ست رو زمین به سینه من میرسه
ای که تویی همه کسم
بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم به هرچی میخوام میرسم
به هرچی میخوام میرسم
وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم
گلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم
دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه
مگه تن من می تونه بدون تو زنده باشه
ای که تویی همه کسم
بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم به هرچی میخوام میرسم
به هرچی میخوام میرسم
عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو
عمر دوباره ی منه دیدن و بوئیدن تو
نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام
عمر دوباره ی منی
تو رو واسه نفس میخوام
ای که تویی همه کسم
بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم به هرچی میخوام میرسم
به هرچی میخوام میرسم
بعضی حادثه ها که در جا خشکت میکنن شوخی بود ..
بعد یکی میومد میزد رو شونت : رفیق بلند شو از جات .. اینایی که دیدی همش خواب بود .. سراب بود .. شوخی بود ..همه چی رو براهه غصه نخور ..
..
LiFE....
تا اطلاع ثانوی .. چیزی نیست ..
نه حرفی .. نه کلامی ..
شاید هیچی ..... مثل تیتر و عنوان این وبلاگ..
چون از آغازش هم هیچی نبود .. الان هم شاید هیچی ...
نمیدونم ... مثل تموم چیزایی که ندونستم !! نمیدونم کی میام اینجا ..
اینجا یه یادگاریه ... و حذف نمیشه ..
بی پایان ...
به لحظه ای که گذشت ..
بازم بیخیال ..
شکرت خدا
خدایا شکرت .. که هیچوقت یاد نگرفتم بیش از حد بشینم و غر بزنم به هر چه که هست و نیست و به غصه ای که در دل نشست و به لحظه هایی که گذشت....بازم شکرت که بهم یاد دادی از دلی که گرفت و شکست .. بتونم با تو و خودم خلوت کنم و بگم و و بسازم .. و دوباره بخندم .. هر چی بشه بازم تو هستی و تنهام نمیذاری ..
میدونم یه روز دستامو میگیری ..
در امتداد زندگی
سر شب بود ..
دل،،،،
گرفت ... میخواستم بنویسم
وقت نشد ..
و الان یادم رفته ... ( :
یه چیزی شبیه اعتماد در من مرده .. و به جای اون سکوت اومده .. هر کسی هر چه گفت ...
نگفتیم اشتباهه ...
شاید عالم و آدم درست باشن و من اتفاق اشتباهی باشم در جریان این زندگی
ماندن و سوختن و ساختن .. برای گذشتن از بعضی از ساعتها و دقیقه ها ... واژه ی خوبیه
... هیچ .. هیچ
باید یخورده باور و اعتقاد داشته باشیم بهشون ..
که ادعای خالی نباشه ..
ادعا همه جا هست ..
ولی باور ... کم شده ..
...
.
...
شبهای درازیست که در خلوت دل بیدارم ...
تقصیر کسی نیست ...
پشه ها نیشم زدن .. دستام تا آرنج میخارن ( :
خیلی هم خوبع ..